روز پنجم تولدت و زردی
سلام پسرم امروز روز پنجم تولدته تازه امروز قرار بود برم دکتر برای وقت سزارین اما تو به دنیا اومدی کوچولوی من امروز صبح زود با مامانم و بابا سینا بردیمت بهداشت واسه انجام یه سری تستها اولش تست شنوایی سنجی بود که گفت خدارو شکر خوبه بعدیشم رفتیم پیش دکتر اطفال برای تست زردی متاسفانه زردیت بالا بود 17.9 بود و دکتر برات قطره نوشت و به منم رژیم عرقیات گیاهی داد و گفت بریم کلینیک کودکان مهر و برات یه دستگاه اجاره کنیم من حالم خیلی بد بود کلی با سینا دعوا کردم که چقدر بگم این بچه زردی داره ولی بعد ازش عذر خواهی کردم مقصر مادرش بود نه سینا چون همش میگفت این بچه چیزیش نیست خیلی احساس میکنه دکتره واطلاعاتش بالاس منتظر بود زردیت اینقدر بره بالا که مثل بچه هایی که میارنشون آزمایشگاه و مثل زردچوبه هستن بشی همش میگفت این یه زردی فیزیولوژیک هست و چیزی نیست اما دکتر امروز گفت زردیت بالاس ...بمیرم الهی قلبم آتیش گرفت تمام مسیرو گریه میکردم خلاصه با بابایی بردیمت کلینیک کودکان سینا دستگاهو نگرفت گفت اول ببریمش پیش متخصص اطفال یه خانوم دکتر بسیار عالی و با حوصله بود کلی معاینت کرد و گفت شکر خدا سالمی البته من اطمینان داشتم که سالمی چون روز سوم تولدت با مامان سینا برده بودیمت پیش دکتر خدایی که یکی از دکترهای متبحر هستن خلاصه کلی با خانم دکتر صحبت کردیم و بعدم از اونجا دستگاه رو به مدت 48h اجاره کردیم و اومدیم خونه اول که گذاشتمت تو دستگاه به خاطر چشم بندت کلی گریه کردی و من طاقت نیاوردم و درت آوردم اما بعد شیر خوردی و گذاشتمت زیر دستگاه خدارو شکر چون روزا خوابی آروم بودی ولی نگران شبت هستم چون تو شبها تا صبح بیدای این 4 شب روی هم رفته 4 ساعت نخوابیدم خیلی سخته ولی اینقدر لذت بخشه که تورو دارم که خیلی تحملم بالا رفته باباتم خیلی دوستت داره امروز که خانم دکتر تایید کرد که زردی داری زد زیر گریه نصف راه برگشتنه هم گریه میکرد خلاصه من تازه با این حالم به اون دلداری میدادم الان دسته گلم جلومی تو دستگاه و من اصلا طاقت دیدن همچین صحنه ای رو ندارم و هر لحظه قلبم ریش میشه خیلی امروز حالم گرفته اس و بد جور داغونم و از دست خیلیا ناراحت ...امیدوارم زودتر حالت بهتر شه