35 هفته و 3 روز
سلام رادینم خوبی گل پسرم؟؟؟
الان از مطب دکتر میام مامانی قربونت برم با اون صدای قلب خوشگلت پسر فسقلی من وای مامانی کلی ذوق کردم خانوم دکتر واسم سونوگرافی انجام داد دستها وپاهای کوچولوتو دیدم کبدت وقلبت وای ستون فقراتت خودتو قلمبه کرده بودی گوشه دلم ای جاااااااااااانم فدات بشم من اما هنوز بریچی سرت زیر کبد منه از خانوم دکتر وزنتو پرسیدم که گفت اینا دقیق نیست اما شکمم رو یه برانداز کرد وگفت بهش میاد 2600-2700 باشه در ضمن گفت من بزا نیستم آب پاکی رو ریخت رو دستم یه نگاهی انداخت به تاریخی که سونوگرافی ها واسه زمان زایمان زده بودن گفت میخوای 31 خرداد بیای واسه سزارین ؟؟؟از تعجب داشتم شاخ در میاوردم آخه خودش روز اول واسم 17 تیر مشخص کرده بود گفتم نهههههههههههه خیلی زوده بعد گفت آره وزنشم کمه پس این دو هفته رو کاملا استراحت کن راه نرو 31 خرداد بیا تا تاریخ زایمان بهت بدم خود دکتر نظرش بود یکم یا دوم تیر باشه منم گفتم باشه 31 خرداد میام یعنی 2 هفته دیگه باورم نمیشه پسرم .....چقد روز شماری میکردم خیلی خوشحالم این روزا انگار دنیا رو بهم دادن تو داری میای پیشم میای خونه ی خودمون پیش من و بابا سینا ...سینا هم خیلی خوشحاله دست اون باشه که میگه همین فردا برو واسه زایمان تا زوتر تورو ببینه امروز پسر مهندس حبیبی به دنیا اومد واااای با اینکه خانومش 40 هفتش کامل تمام شده بود وزن بچشون 1800gr بود و زردیشم شدید بود که گذاشته بودنش تو دستگاه امیدوارم خدا کمکمون کنه و تو وزنت بالای 3 کیلو بشه واسه اومدنت بیتابم یعنی همه بیتابیم خاله مرجان الان شماله بهش زنگ زدم گفتم دکتر چی گفت کلی ذوق کرد که قراره زودتر خاله بشه مامانی از خدا میخوام هیچ مادری رو بعد از تحمل این 9 ماه سخت نا امید نکنه و به همه بچه ی سالم و صالح بده بوووووووووووووس رادین عزیزم عشق مامان