مثبت شدن بیبی چک (به زندگی ما خوش اومدی عزیز دلم)
خوب مامانی این روزا اسم تو آلوچه ی مامانو باباس قربونت برم که پسر قوی من هستی و اینقد تازگیا محکم لگد میزنی میخوام واست از اولین روزی بگم که فهمیدم مامان شدم اون شب 4 آبان ماه 92 بود من بابایی بیرون بودیم من شک کرده بودم که باردارم به بابا گفتم نگه داره تا برم از داروخانه بیبی چک بگیرم بعدم شام گرفتیمو اومدیم خونه وقتی رسیدیم بابا گفت بی خیال بیا شامتو بخور اما من دل تو دلم نبود رفتم بیبی چک رو تست کردم که دیدم وااااااااااای 2 تا خط شدنو از خوشحالی جیغ کشیدمو بابایی رو صدا زدم اصلا باورم نمیشد باردارم بابا هم از خوشحالی گریه اش گرفت زنگ زد به مامانجون و عمه لاله و خبر خوش رو بهشون داد منم زنگ زدم به مامانم که کلی خوشحال شد فردا صبحم واسه اینکه خیالم راحت بشه رفتم آزمایشگاه مامانجون و خون دادام طرفای ساعت 11 سر کار بودم که مامانجون زنگ زد و گفت جواب مثبت... منم زنگ زدم به مامانم که دیدم داره گریه میکنه آخه بابابزرگ من تازه فوت کرده بود مامانی و مامان بزرگت کلی خوشحال شد که حالا که باباشو از دست داده خدا واسه تسکینش داره بهش یه نوه میده