هفته 32
سلام سلام صد تا سلام به فندوقم عشقممممممممم چطوری مامان؟؟؟هفته 32 هم به سلامتی گذشت هووووووورا
حال من که عزیزم زیاد تعریفی نداره درد لگن خیلی زیادی دارم دلمم درد میکنه دیگه مامان سنگین شدم راه رفتن و پاشدن واسم سخت شده رسمآ اردک وار راه میرم اما با تمام این وجود خوشحالم که تو رو دارمت و حست میکنم شبا که میخوام از تخت بیام پایین دیگه میخوام گریه کنم راستی شبها تا صبح بیدارم و این خیلی عذابم میده اما این چند ساعتو فقط به تو فکر میکنم به آینده به اینکه دوست دارم چطور پسری بشی خیلی به لحظه ی زایمانم فکر میکنم بعضی وقتها پا میشم میرم تو اتاقت و کلی به وسیله هات نگاه میکنم گهوارتو که نگاه میکنم همش حسرت میخورم میگم کی میشه این گهواره بیاد بغل تخت من وبابایی و پسر گلم توش باشه همش دارم روزا و هفته ها رو میشمارم.... این هفته رفتم پیش خانم دکتر مهربونم چون علایمم شبیه زایمان زودرس هستن واسم پروژسترون داد تا مواقعی که دردم زیاده استفاده کنم دلم نمیخواد زود به دنیا بیای با اینکه بی صبرانه منتظرتم میترسم کوچولو و ضعیف باشی دیگه چکاپ هام دو هفته یه بار شده واین یعنی لحظه ی دیدار نزدیکه مطب خانم دکترم تغییر کرد از شمس آبادی اومد درواز شیراز خیلی به خونمون نزدیک شد گل پسرم خوشحالم بیمارستانیم که میخوام توش زایمان کنم گفت بهترین بیمارستان خصوصی اصفهان شده واسه زایمان گفت کادرش عالین و خیلی رسیدگی میکنن این روزا به زایمان که فکر میکنم ازش میترسم اما چاره ای نیست مامانی عوضش تو رو به دنیا میارم ...دیروز روز پدر بود و من به بابا از قول تو هم این روز رو تبریک گفتم خوشحالم واست مامانی بابای خیلی خوبی داری من در کنارش کاملا خوشبختم و خدارو از این بابت همش شکر میکنم امیدوارم جفتمون قدرشو بدونیم و تو هم نسبت بهش با معرفت باشی اینو بدون که خیلییییی دوستت داره بوووووووس پسرم